پُـر اَز خـــآلی ...!
آنقدر دوستت دارم که
حتی خودت هم باورت نمیشود اندازه اش را ...
لحظه ای مرا ببین،
در چشمانم خیره شو،
چه باید برایت میکردمو نکردم ؟
که این چنین جواب مهربانی هایم را دادی ؟
من که روحم را،دلم را و تمام وجودم را از آن تو میدانستم
وشباهنگام از کوچه پس کوپه های دلت عبور میکردم تا ردّی از عشق و محبت بیابم
اما همیشه با دستانی خآلــی و دلی شکسته از کنار دلت
از کنار چشم هایت عبور می کردم
و تو چه گستاخانه به من میخندیدی و من چه مشتاقانه گوش فرا میدادم
تا خنده هایت را حس کنم و صد ها بار در خود میشکستم تا تو احساس پیروزی کنی !
پ.ن. حالا خودت قضاوت کن .... این بود جواب مهر و محبت من ؟؟؟
نوشته شده در چهارشنبه 91/7/26ساعت
4:5 عصر توسط پـَریـا نظرات ( ) |
Design By : Pars Skin |